برای دردهایم عشق
سیب سرخی می فرستد
سیبی از انتهای افق نینوا
کاش ........
پ.ن: موقع پایین آمدن از کوه ، زمین خورده ام .........سرم شکسته .........غلت که می خورم در خواب ....از شدت درد از خواب بیدار می شوم .....بیدار که می شوم چشمهایم پر از اشک می شوند....نه از درد زخم ها......از یاد درد پهلو......که چگونه شبها پهلو به پهلو می شدی با آن درد........تازه سعی می کردی علی(ع) و بچه ها هم نفهمند......وای مادر.....
نویسنده » کربلایی ام البنین » ساعت 12:55 عصر روز یکشنبه 90 اردیبهشت 18